گوشه ای از خدمات ارزنده ی امام خمینی به ایران
اگر به تاریخ صد سال گذشته ایران و نیز حوادثی که در این مرز و بوم اتفاق افتاده دقت کنیم، بخوبی نقش پررنگ امام خمینی را در سیر تاریخی حوادث ایران معاصر خواهیم دید. امام با قیام و انقلاب خود خدمات بیشماری به جامعه و مردم کردند و یقینا حق بزرگی، هم بر گردن ایران و هم اسلام دارند. البته نقش ایشان را نمیشود در یک نوشته مختصر بیان کرد. من در این نوشته تنها به دو مورد از خدمات ارزشمند و اثرگذار امام اشاره میکنم، اگرچه فکر میکنم که در نگاه امام تمایزی بین خدمت به ایران و اسلام وجود نداشت:
الف: خدمت امام خمینی به اسلام:مبارزه با قشریگرایی
به نظر من یکی از خدمات ارزشمند امام، مبارزه آشکار و قاطعانه ایشان با عوامزدگی و قشریگرایی بود. در مطلب قبلی وبلاگ اشاره کردم که امام خمینی برای مبارزه با عوامزدگی چه سختیها و رنجها و تهمتهایی را تحمل کردند. البته این سختیها و تهمتها مختص زمان شاه نبود و حتی پس از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت. حتما فتاوای مشهور امام را در خصوص موسیقی و شطرنج به خاطر دارید و یادتان هست که بعد از آن، خشکمقدسها به امام نامه نوشتند و سعی کردند که احکام فقهی را به ایشان یاد بدهند!
پاسخ امام به آنها یک جمله جالب، زیبا و پرمعنا بود:«پس از عرض سلام … لازم است از برداشت جنابعالی از اخبار و احکام الهی اظهار تاسف کنم.» البته پایان نامه امام را هم نمیشود نادیده گرفت:«از جنابعالی که فرد تحصیل کرده و زحمت کشیدهای میباشید توقع نبود که اینگونه برداشت کرده و آنرا به اسلام نسبت بدهید… شما را نصیحت پدرانه میکنم که سعی کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت تاثیر مقدس نماها و آخوندهای بیسواد واقع نشوید چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدسنماهای احمق و آخوندهای بیسواد صدمهای بخورد، بگذارید هر چه بیشتر بخورد» البته من هم میدانم که قشریگرایی هرگز نابود نشد و نابود نخواهد شد! خود امام هم این مساله را بخوبی میدانست و از آن رنج میبرد، اما با این حال نباید فراموش کرد که اگر مبارزات، فتاوی و موضعگیریهای امام نبود، اکنون از اسلام فقط همان عوامزدگی و قشریگرایی و خرافهگرایی باقی مانده بود.
آقای دکتر صادق طباطبایی درباره حساسیت امام به اینگونه مسائل، خاطرات جالبی دارند که بد نیست یک مورد آنرا با هم بخوانیم:« سال ۶۲ یا ۶۳ بود که حجتالاسلام دکتر شیخالاسلامی – استاد و رییس دانشکده الهیات – وارد کلاس شده و دیده بود پردهای وسط کلاس کشیده شده است. وقتی ایشان به این امر اعتراض کرد، یکی از دانشجویان گفته بود این مصوبه انجمن اسلامی است. همان زمان خواهر من دانشجوی دکتر شیخالاسلامی بود. ایشان با خواهرم (همسر حاج احمد خمینی) تماس گرفتند و گفتند این موضوع را با امام در میان بگذارید و نظر ایشان را اعلام نمایید. امام وقتی این ماجرا را شنیدند، بسیار ناراحت شدند و گفتند به این بازیها سریعا خاتمه دهید. مگر دختر و پسر در کلاس درس آن هم در حضور استاد چه میخواهند بکنند که باید از دید یکدیگر مخفی باشند؟ این جوانان در آیندهای نزدیک قرار است وارد سطوح مدیریتی شوند، چرا با این کارها به مدیران آینده کشور توهین میکنید؟»
ب:خدمت امام خمینی به ایران: فریاد برای عزت و آبروی ایرانیان
اولین مسالهای که در این مورد فورا به ذهنم میآید مساله کاپیتولاسیون است. هنوز هم گاهی با خودم فکر میکنم (و البته هیچ وقت به نتیجهای نمیرسم) که حاکمان آنروز ایران واقعا چه برداشتی از خودشان و مردم ایران داشتند که به خفتی مثل این قانون تن دادند. اصلا چه معنی دارد که یک آدم خارجی تنها و تنها بخاطر اینکه رنگ چشمانش آبی است و موهایش بور و قد و قامتش هم بلند بالاتر، در سرزمین من، حکمش با من فرق داشته باشد…
امام خمینی بعد از تصویب این قانون ننگین، آنرا «سندبردگی ملت ایران» نامید و گفت:« … دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد، ملت ایران را از سگهای آمریکایی پستتر کردند. اگر چنانچه کسی یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او میکنند؛اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست میکنند؛ و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد …»
این همان سخنرانی معروفی است که امام را بخاطر آن از ایران تبعید کردند! دقت کنید، جرم امام تنها دفاع از ملت ایران و عزت و آبروی ایرانیان بود. البته ایشان از دوران کودکی و نوجوانی حساسیت ویژهای به سرنوشت کشور و سرزمین مادریشان داشتند و جالب اینکه در ۱۰ سالگی تصمیم گرفته بودند برای کمک به میرزا کوچک خان جنگلی به شمال بروند که البته با مخالفت برادر بزرگتر مواجه میشوند. این خاطره را هم شاید کمتر شنیده باشید که امام نزد برادرشان خط تمرین می کردند. سرمشقی که مرحوم آقای پسندیده (برادر بزرگ امام) برای تمرین خط تعیین کرده بودند، این بیت حافظ بود: «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها…» اما امام این قصیده ملکالشعرا بهار را بیشتر دوست داشت و آنرا تمرین میکرد: «هان ای ایرانیان! ایران اندر بلاست / مملکت داریوش، دستخوش نیکلاست/ مرکز ملک کیان، در دهن اژدهاست/ غیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست؟»